دومین باری بود که میدیدمش این دفه هم یه تیکه هایی انداخت ولی من انگار نه انگار درحالی که دلم میخواست جوابشو بدم البته اولش برای دوچرخه سواری باهم حرف زدیم و کمی خندیدیم...اولین افطاری بود که پیشش بودم و سر یه سفره بودیم خداحافظی هم باهاش کردم...
امروز.......برچسب : نویسنده : patogh-me بازدید : 230
برچسب : نویسنده : patogh-me بازدید : 137
برچسب : نویسنده : patogh-me بازدید : 114
برچسب : نویسنده : patogh-me بازدید : 127
اینجا باد و باران با دریا سخن می گویند گوش فرا می دهم بی آنکه چیزی از نجوایشان بفهمم...
اما در دوردست ها جایی که آرخش چنان درخششی ندارد تا افق هارا روشن کند
صدای تو با سایه ها سخن می گوید درست مانند روزی که از راه رسیدی...
برچسب : نویسنده : patogh-me بازدید : 106
اینجا باد و باران با دریا سخن می گویند گوش فرا می دهم بی آنکه چیزی از نجوایشان بفهمم...
اما در دوردست ها جایی که آرخش چنان درخششی ندارد تا افق هارا روشن کند
صدای تو با سایه ها سخن می گوید درست مانند روزی که از راه رسیدی...
برچسب : نویسنده : patogh-me بازدید : 234
اینجا باد و باران با دریا سخن می گویند گوش فرا می دهم بی آنکه چیزی از نجوایشان بفهمم...
اما در دوردست ها جایی که آرخش چنان درخششی ندارد تا افق هارا روشن کند
صدای تو با سایه ها سخن می گوید درست مانند روزی که از راه رسیدی...
برچسب : نویسنده : patogh-me بازدید : 110
اینجا باد و باران با دریا سخن می گویند گوش فرا می دهم بی آنکه چیزی از نجوایشان بفهمم...
اما در دوردست ها جایی که آرخش چنان درخششی ندارد تا افق هارا روشن کند
صدای تو با سایه ها سخن می گوید درست مانند روزی که از راه رسیدی...
برچسب : نویسنده : patogh-me بازدید : 115
اینجا باد و باران با دریا سخن می گویند گوش فرا می دهم بی آنکه چیزی از نجوایشان بفهمم...
اما در دوردست ها جایی که آرخش چنان درخششی ندارد تا افق هارا روشن کند
صدای تو با سایه ها سخن می گوید درست مانند روزی که از راه رسیدی...
برچسب : نویسنده : patogh-me بازدید : 97
برچسب : نویسنده : patogh-me بازدید : 103